loading...

انارماهی

بازدید : 4448
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 7:07
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مثل روز اول مدرسه، پر از شور و شوق و هراس. مثل اولین روزهای پانزده سالگی پر از میل جذابیت. مثل اولین بار قدم گذاشتن در آب، پر نشانه‌های تازگی. مثل اولین روزهای مادری و لمس تکان‌هایش؛ پر از ترسی از جنس هیچ چیز؛ عشقی از جنس هیچ چیز و تمامیتی به وسعت دنیا. مثل بار اول حضور در چت روم و هیجان بالا و پایین رونده در دل. مثل بار اول لمس دست‌هایش دست‌هایت را. مثل اولین بار شنیدن صدایش. مثل یک شب دلتنگی و یاد آمدن بویش. مثل اولین بارِ نوشتنِ بی کمک، خواندنِ بی کمک... آمدی و نوک انگشت‌هایم را شکوفه‌ی بهارنارنج کردی، رشته‌های اقاقیا بافتی به شبِ موهام و بهار و بهار و بهار پاشیدی به چشم‌هام؛ قلبم؛ وجودم... آمدی و باران شدی و عطر بهارنارنج هفت شهر آن سو تر از دنیای مرا برداشت ... آمدی و شدی خورشید پنجره‌‌‌ای که به کورسو هم امید نداشت ... آمدی و شدی بهار ... شدی آسمان ... شدی دریا ...

لحظه‌های قبل از تو چگونه بود؟ اگر نام این که هستی زندگی ست...

Let's block ads! (Why?)

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 44
  • بازدید سال : 113
  • بازدید کلی : 23562
  • کدهای اختصاصی